در روايات فراواني ذکر شده که پرچم حضرت مهديعليه السلام هنگام ظهور، همان پرچم پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله است. امام صادقعليه السلام فرمود: «مَعَهُ رَايَةُ رَسُول اللّهصلي الله عليه وآله». آنگاه حضرت در پاسخ شخصي که پرسيد: آيا نزد او است يا اينکه براي او آورده ميشود؟ فرمود: «بلکه جبرئيل آن را خواهد آورد». بعد از آن ايشان فرمود: «با آن پرچم بر هيچ [قوم ستمگري] نميگذرد، مگر آنکه خداوند آنها را هلاک ميسازد». [1] .
شبيه همين روايت از امام سجادعليه السلام نيز نقل شده است. [2] .
اهميت اين امر به قدري زياد است که در غيبت نعماني بابي تدوين شده با اين عنوان که پرچم پيامبر بعد از جنگ جمل، باز نخواهد شد؛ مگر به دست قائمعليه السلام. [3] .
امام صادقعليه السلام درباره آن پرچم به ابوبصير فرمود:
«يا اَبا مُحَمَّدٍ ما هِيَ وَاللَّهِ قُطْنٌ وَلاکَتانٌ وَلاقَزٌّ وَلاحَريرٌ. قُلْتُ: فَمِنْ اَيِّ شَيْءٍ هِيَ قالَ مِن وَرَقِ الجَنّةِ نَشَرَها رَسُولُ اللّهِصلي الله عليه وآله يَومَ بَدرٍ ثُمَّ لَفَّها وَدَفَعَها اِلَي عَليّعليه السلام فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَليٍّ حَتَّي اِذا کانَ يَوْمَ البَصْرَةِ نَشَرَها اَميرُالمُؤمِنينَ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيهِ ثُمَّ لَفَّها وَهِيَ عِندَنا هُناکَ لا يَنْشُرُها اَحَدٌ حَتَّي يَقُومَ القائِمُ فَاِذا هُوَ قامَ نَشَرَها...» [4] .
«اي ابا محمد! به خدا قسم آن پرچم نه از پنبه است و نه از کتان و نه از ابريشم و نه از حرير، عرض کردم: پس از چه چيزي است؟ فرمود: از ورق (برگ) بهشتي است. رسول خداصلي الله عليه وآله در روز بدر آن را برافراشت، و بعد آن را در هم پيچيد و به عليعليه السلام داد. پس همچنان نزد عليعليه السلام بود تا هنگامي که روز بصره فرا رسيد، آن را برافراشت. پس خداوند پيروزي را نصيب او ساخت. سپس آن حضرت آن را در هم پيچيد و آن اينجا نزد ما است. هيچ کس آن را نخواهد گشود تا آن گاه که قائمعليه السلام قيام کند و چون او قيام نمود، آن را برخواهد افراشت.».
و از عليعليه السلام روايت شده، آنگاه که حضرت مهديعليه السلام پرچم خويش را به اهتزاز در آورد بين مشرق و مغرب براي او روشن خواهد شد. «اِذا هَزَّ رايَتَهُ اَضاءَ لَها ما بَيْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ» [5] .
پی نوشت ها:
[1] الغيبة، ص 309، ح 4؛ و ر.ک: کمالالدين و تمامالنعمة، ج 2، ص 672، ح 23.
[2]
ر.ک: بحارالانوار، ج 51، ص 135، ح 3.
[3] الغيبة، ص 307.
[4] همان، ح 2.
[5] کمالالدين و تمامالنعمة، ج 2، ص 653، ح 17.